۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر آئینی» ثبت شده است

تو که باشی...

تو که باشی بس است غیر تو را ... تو که باشی...فقط اگر باشی...
فرق چنــــــدان نمی کند بخــــدا... اینکه یا تلــــخ یا شــــکر باشی

ریشه هی می دوانـــــم از آبِ... چشـــــمه ی زلال اشک خـــــــودم
ساقه، شاخه، شکوفه، برگ، نسیم... تا که یک بوسه ام ثمـر باشی

گرچه قلبم به تیــــغ تیـــز شمــا رو به راه ست می زنـــد حالا
دوست دارم که ای طبیب دلم... زخمه ای هم بر این جگر باشی

می شود با سراب هم گاهی با نگاه تو سیر شد از آب
نقش من روی آب می ماند تا که تو صاحب اثرباشی

می شود سنگ سخت بود و شکست... تیشه ات قطره قطره گر بچکد
می توان شیشه بود و خون دل را خورد... تا تو ام دست در کمر باشی

بس که هر روز می کشی ما را... زیر بمب های خوشه ایت
جان که ناقابل است... چــــه کسی گفتــه در صدر هر خبر باشی

چه کسی گفته اشکهامان را بند پاهایمان کنی چون شمع
و برای دل شکسته ی ما، سوی چشمان خویش پر باشی

۱۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۱۷ ۰ نظر
حسین عباسی فر
سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۳۳ ب.ظ حسین عباسی فر
بر ماشه پیکار.. (شعر: یک دو بیتی و یک غزل با موضوع مقاومت و انقلاب اسلامی یمن)

بر ماشه پیکار.. (شعر: یک دو بیتی و یک غزل با موضوع مقاومت و انقلاب اسلامی یمن)

تقدیم به شهدای انقلاب اسلامی یمن و شیرمردان جبهه مقاومت: 

انگشت سلیمانی

زودا کــه ببیـــنید غــم بی وطــنی را
با اذن علی غرش شیر حسنی را (1)

بر خــویش بلـرزید که ناگاه نهد بر
انگشت سلیمانی عقیق یمنی را

1- قاسم بن الحسن علیهماالسلام

بر ماشه ی پیکار...

باید که گذاریـــم همه مــا و منی را 
سوزیم و بسازیم ز خود انجمنی را

ای مام وطن ما سر عهدیم و نویسیم 
با خـــون جگر نام اویس قـــرنی را

بودست به آن معـــرکه حاضر یل ایـــران 
هر جا که شنیدست غریو و غرنی (1) را

زان روز بترسید که با اذن گذاریم
بر ماشه ی پیــکار عقیق یمــنی را

عریان ز حجابیم و کفن پوش شهادت 
عمــــریست تمنا زده تن، بی کفنی را

ما جمجمـه ها را که سپردیم به الله (2) 
از پشت نبستیم ز غیرت مجنی (3) را

مــرغان هوایید، اگر... در یَد مایید 
همراه خود آرید فقط بابزنی(4) را

خواهید که بی گور نمانید پس از مرگ 
خـــود پیشه بگیرید به خود گورکنی را

بر اسب بتـــازید که عبــــرت شـدگانید 
بیژن به کمین است اگر نستهنی(5) را

هشدار که صد بار به صد شعله بسوزید 
گــــر بــاز کنـید آتـــش زخـــم کهنی را

هیـــهات که از نعــــره ی تبّـال بترسیم 
در معرکه آرید هر آن فوت و فنی را...

زنجیــــــر به پاتــان زده شــد زآه یتــیمی 
روزی که نهادید به دستش رسنی (6) را

بر چـــهره مکــروه شما دیده زمانه
از خیــبر و خنـدق اثر بوالحسنی را

شمـــشیر عــدالت نگذارد که بماند
بر روی بدن ها، سر ظلم علنی را

جبران نشود ظلم شما بر سر مردم 
باید که به جانها بدهید آن ثمنی را...

ای آل ســعودی که سقوطت شده نزدیک
گر جمع کنی دور خــودت هر زغنی را

دیگر نتوانی که شوی راحت از این مرگ 
مــرگ تو و یــاران تو هـــر اهرمنی را...

گویا که نـخواندید به تاریخ و ندیدید
شمشیر حسینی پسِ صلح حسنی را

تــو عبــد خـــدای دل گمــراه خودی که 
هر روز گرفتی به خدایی وثنی (7) را

وین ملت هشیار به طاغوت ستیزند 
هیــهات پذیرند ولای شمنی (8) را

تا قدر لجین (9) در ید مردم نشناسید 
بــاید که پــرستید طــلای لــــجنی را
#
ای کاش خریدار شوی مهدی موعود 
دلهای به مهر لبتان مرتهنی (10) را

مجنون نـــگاهیم و به خود پیشه گرفتیم
از بس که تو شیرین دهنی کوهکنی را

شیدای سیه روزی چشمان سیاهت 
از پیش دریــدیم همان پیرهنی را...

باز آ و به چشمان زلیخا نظری کن 
تا بــاز بســـوزی جگر سوختنی را


1. آه و ناله مظلوم
2. اشاره به: اعرالله جمجمتک (نهج البلاغه/ خطبه 11)
3. سپر
4. سیخ کباب
5. پهلوان تورانی سوار بر اسب که توسط بیژن اسبش نشانه گرفته و کشته شد
6. طناب
7. بت. اشاره به عبدربه منصور هادی
9. بت پرست
9. نقره
10. رهن داده شده
۱۱ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۳۳ ۲ نظر
حسین عباسی فر
چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۳۷ ق.ظ حسین عباسی فر
با اهل سنتیم برادر؟ که گفته است؟ (شعر هفته وحدت)

با اهل سنتیم برادر؟ که گفته است؟ (شعر هفته وحدت)

با اهل سنتیم برادر؟ که گفته است؟

(از رنجی که می بریم)

با خلق دوست هر چه که باشد برابریم
با پیروان حضرت عیسی برادریم

زرتشتی و یهودی و نصران به جای خود
حتی به "خلق خویش" برابر به کافریم

با اهل سنتیم برادر؟ که گفته است؟

(ادامه شعر در ادامه مطلب)

ادامه مطلب...
۱۷ دی ۹۳ ، ۰۰:۳۷ ۰ نظر
حسین عباسی فر