دست ها را نهاده ایم به هم...غرق پرواز سوی دریائیم
چشم هامان پر است از امواج... ما نه در جستجوی دریائیم

سینه زندانی نفس تا هست... دست دل باز باشد یا...
هایِ ساحل شکسته ایم و کنون... سربلندیم... هوی دریاییم

رودِ بی روحِ سویِ برکه اید شما... زنده رودیم گرچه خاک آلود
می رسد عاقبت بهار می شکند بغض ما را، گلوی دریاییم

ریسه می بست روی لب دریا خنده ی بچه ها که گل میکرد
قطره میشد درون خود می دید مثل یک اشک توی دریائیم

خون ما سرخ تر می شد زیر خروارها گلوله ی خاک
رنگ ماهی گرفته خاک سیاه... در زمین آبروی دریائیم

می تراود ز رنگ ما دریا...می نوازد درون خود سازی
ساز آغاز عشق و پایانش... شعر آواز: خوی دریائیم

عادت است اینکه قبل پر کشیدنمان نفسی را به سینه قرض دهیم
نفسی تا به خاک هم برسد عطری از ما که بوی دریائیم

فکر می کرد یک فرشته که ما... قصد تطهیر جسم خود داریم
وقت رقصِ یکی یکی فهمید... عاشق شستشوی دریائیم

دید و حیرت به سینه اش غلطید روی امواج سرخ سر به فلک...
عکسی از آسمان و بعد ما را، رخ به رخ رو بروی دریائیم

غسل خاک است راز پاکی آب چشمه ها را زلالی از خاک است
چشم ها را ز خاک باید شست... گرچه مست از سبوی دریائیم

"ما" گذشتیم از تمام خود تا "او"... ما گذشتیم تا نماند "من"
ما گذشتیم تا ببینی "تو" ... هستِ هستیم...اوی دریائیم

حرف عشق است و هیچ مجو سِرِّ آن در زبان زرگرها
گنج در خاک مانده گوهرتر... کهنه راز مگوی دریائیم

آرزو بود غرق دریاها ماهیانی ستاره وار شویم
غرق در ساحلیم زیباتر... ما کنون آرزوی دریائیم

عباسی فر